اهمیت ایمان
نکته اول – برای آغاز راه بسیار مهم است که بدانیم چرا ایمان به خداوند اهمیت دارد.
اگر یکگوشهای از ذهن شما این سؤال خودش را پنهان کرده است که
“ چرا باید برای کودکان خود به فکر طرح موضوع خداوند باشیم و بخواهیم ایمان و عشق به خدا را در آنها تقویت کنیم “
مطالب زیر ممکنه کمکی به پاسخ این سوال باشه . شما هم نظرتان را بدهید.

مطلب اول : خاصیت دیده شدن
حتماً تا حالا بچه خودتان را برای بازی به پارک بردید و اگر همنبردید احتمالاً بچههایی را که در پارک بازی میکنند دیدهاید . دقت کردید جدای از تفاوتهای فردی کودکان که بعضی پرجنب و جوش و بعضی محتاط هستند اما یک تفاوتهایی هم میان بچهایی که در بازی کردن متوجه نگاه پدر یا مادرشان هست با آن کودکی که نظارت والدین خود را احساس نمیکند ، وجود دارد.
بچه ایی که میبیند ، مادرش او را نگاه میکند ، پر جنب و جوش تر بازی می کنند و البته کاری نمیکند که صدای بچه دیگری دربیاید یا باعث آسیب به کسی بشود . سعی میکند شیرینکاری بیشتری بکند و کمتر خرابکار به نظر بیاید . در عوض بچهای که والدینش را دور و یا مشغول کاری میبیند ، درعینحالی که با ترس بیشتری بازی میکند از پرخاشگری هم ابایی ندارد و اگر لازم شد از هُل دادن بچههای دیگر هم روگردان نیست . این بچهها ممکن است کمتر به گریه بیفتند اما کمتر هم میخندند در عوض بچهای که پدرش را نزدیک میبیند شاید برای یک حادثه جزئی زودتر به گریه بیفتد اما خندههایش حتماً بلندتر است و در تمام طول بازی تلاش دارد همچنان نظر والدینش را حفظ کند. بچهی تنها ، دنبال جلب نظر کسی نیست و بیباک و البته ناامن از پشتیبان ، تلاش میکند فقط محیط بازی را مال خود کند و کمتر به فکر دوستی با بچههای دیگری میافتد. رفتار او بیشتر قلدرانه است و ملاحظه کمتری از خود نشان میدهد.
ایمان به وجود خداوند و عشق به او در بزرگسالی نیز شبیه همین صحنه است . کسانی که به خداوند و نظارت او ایماندارند با جرات بیشتری راه میروند درعینحال مراقبت بیشتری دارند. خوشروتر هستند و قابلاعتمادتر. آنها در تمام لحظات زندگی مایلاند و تلاش میکنند که موردقبول خداوند واقع شوند. از ته دل میخندند و البته بهوقت لزوم ، جایی در درون خود برای گریه کردن دارند.
این آموختگی از کودکی در آنها ایجادشده است ، در آنوقتی که پدر و مادرشان موفق شدند وجود عظیمتر و مهربانتر و مراقبتر از خودشان را به او بشناسند.
مطلب دوم : داشتن معیار
همهی ما در زندگی خود مرتباً و مدام در مسیر انواع انتخابها قرار داریم . از اینکه چه بپوشیم و چه بخوریم گرفته تا دوراهیهایی که گاهی سرنوشت آینده ما را دستخوش تغییرات اساسی میکند . در عالم کودکی ، بچهها هم ، بر سر دوراهیهای زیادی قرار میگیرند که باید کاری را انجام دهند و از کار دیگری پرهیز کنند. توان و لزوم تصمیمگیری از همان بازیهای کودکانه و در پارکهایی که آنها را میبریم شکل میگیرند و ما نیز متوجه میشویم که آرامآرام باید خود را از تصمیم گرفتن برای آنها کنار بکشیم و تلاش کنیم در مقابل ، با دادن معیارهایی برای انتخاب ، امکان بهتری برای تشخیص درست از غلط ، برای آنها فراهم کنیم .
اما این معیارها را خود ما از کجا آوردهایم ؟ آنچه بهعنوان قانون و عرف و یا رسم و رسومات جامعه خود مینامیم از کجا آمدهاند؟
طبیعتاً در طول حیات تاریخی یک ملت و بر خواسته از مناسبات اجتماعی مردم ، ساختار اصلی این قواعد و قوانین ساختهوپرداخته میشوند. اما قواعدی در یک جامعه بیشترین تعهد و پایبندی همگانی را به دنبال خواهد داشت که در سایه تعالیم خداوند حاصلشده و ایمان مردم را به همراه داشته باشد.
بهعبارتدیگر چیزی که شاید قوی تر از دستگاههای نظارتی و قضایی خودساخته بشر ، قادر به حفظ همهی نظامات ارزشی در یک جامعه باشد این است که بدانیم این قواعد و ارزش ها از خالق هستی ریشه گرفته اند.
بهاینترتیب چهبهتر که این ایمان و باور قلبی به خداوند مهربان ، عادل و توانا بهعنوان منبع اصلی اخلاقیات و مرزبندیهای بایسته ، از همان کودکی در آنها شکلگرفته و تقویت شود.
مطلب سوم : زندگی معنادار
کودکان در شوق و شور بازیهای خود در کنار پیروزیها ، انواع ناکامیها را نیز تجربه میکنند. زمین میخورند ، به نقطه موردنظر خود نمیرسند و یا اسباببازی و یا زمان بازی کردن را از دست میدهند. اما در میان همهی این شادکامی و ناکامیها ، آنها باید به زندگی خود ادامه بدهند و از تجربههای خود پلهای برای رشد و ترقی بسازند .
اما پرسش این است که اشتیاق به ادامه از کجا منشأ میگیرد؟ چه نگاه و نگرشی ، قویترین و باارزشترین معنا را برای غلبه بر ناکامیها و بهرهمندی از موفقیتها شکل میدهد.
کودکان به اشتیاق دریافت لبخند و تشویق از والدین خود دست از تلاش نمیکشند. این انگیزه اما بهمرور رنگ میبازد و سهم خود را آرامآرام به تشویق معلم و دوستان میدهد و در بزرگسالی جای خود را به یافتن جایگاهی در اجتماع میبخشد.
تصور ناپایداری و حتی گاهی انحرافی در این پایگاهها ، کار دشواری نیست. چهبسا دوست نامطلوبی که راهزن مسیر کودک ما بشود و یا معلمی که نادانسته لذت دانستن را در او کمرنگ کند. حتی کم پیشآمده خود ما شاهد انتظارات نامعقول و دور از توان و میل مان از سوی جامعه بودهایم.
البته تقویت قوه تشخیص به منزله مقدمه انتخاب درست ، ضروری است اما ارزش ایمان به خداوند و معنایی که میتوانیم به زندگی خود ببخشیم نیز اهمیت زیادی دارد.
ایمان به وجودی که اوصاف آن را خواندهایم و عاشقانه مایل هستیم تا سرحد امکان از این اوصاف پیروی کنیم و خود را مانند او بسازیم و رضایت او را سرلوحه اعمال خود قرار دهیم ، یعنی معنا بخشیدن به زندگی. معنایی که هم ما و هم کودکانمان را در ناملایمات، استوار و در تلاشهایمان ، جهتدار ، نگاه خواهد داشت.

مطلب چهارم : لذت و یا شادی
عبور انسان از مرز لذتها به سمت شادیها یکی از مهمترین چالشهای بشری است که باوجود پیشرفتهای شگرفی که تاکنون یافته است اما در این زمینه اگر نگویم پسرفت داشته پیشرفتی هم نکرده است .
در تفاوت میان لذت و شادی مباحث بزرگی چه در حوزه روانپزشکی و روانشناسی و حتی مباحث اجتماعی مطرحشده است اما خلاصه آن این است که لذت احساس کوتاهمدتی است که پایه آن رسیدن به امیال شخصی و کاملاً بهدوراز هر رنج و سختی است و در مقابل شادی ، بلندمدت یا پایدار بوده و ثمره آن با جمع یا دیگران ارتباط نزدیکی دارد . شادیها بیشتر مواقع با رنج و زحمت همراه است اما ثمره بزرگ آن ، سختیها را مقبول و گاهی حتی شیرین میکند.
ارتباط و تعامل در کودکان از ابتدای تولد بر اساس لذت شکل می گیرد . آنها درکی از بیخوابی مادر و خستگی پدر ندارند. برای آنها خواست همبازیهای خود که با آنها در تعارض میافتند مفهومی ندارد زیرا قادر نیستند فاصلهای را میان آنچه میخواهند تا برآورده شدن آن ، تصور کنند.
یکی از وظائف اصلی و گاهی نا آشکار والدین ، راه بردن کودکان از جهان لذت خواهی به جهان شادی است. کودکان آرامآرام باید بیاموزند که گاهی برای رسیدن به شیرینیهای ارزشمندتر باید دشواریهایی را قبول کنند و باید بفهمند که دستاوردهای بانشاط در ملاحظه دیگران ، شکل ماندگار و افتخارآمیز به خود میگیرد.
ابزار سفر کودکان در میان این دوجهان ، تربیت است . تربیت با مشوقها و بازدارندگیهای خود که از یکسو با لذت قرابت داشته و از سوی دیگر شادیها را جلو گر کند .
تقویت ایمان به خداوند در کودکان و روشن کردن دایرههایی که خشنودی و ناخشنودی خداوندی را برمیانگیزد ، جنس خاصی از تربیت را نزد کودکان میسازد. تربیتی که مشوقها و بازدارندگیهای آن ، هم عمیق و هم درونی و هم ماندگارتر از هر ساحت تربیتی دیگری خواهد بود.
مطلب پنجم : رسیدن به مهارتهای مؤثر در زندگی
حس خودخواهی ، خوددوستی و ارزش قائل شدن برای خود ، موتور محرک ما در کسب مهارتهای زندگی است. اما انسان موجودی اجتماعی است و هم برای بقا و هم پیشرفت به دیگران وابسته است. کودکان دیر یا زود متوجه خواهند شد که خواستههای آنها بدون داشتن انواع مهارتهای برقراری ارتباط و یا سازماندهی ، محقق نمیشود. ایجاد تعادل میان آنچه ما میخواهیم و آنچه از ما میخواهند ، امر مهمی است که کودکان باید بهسرعت به آن دست یابند.
شاید برقراری ارتباط با والدین و اقوام و آشنایان ، به دلیل مهری که به ما دارند ، چندان دشوار نباشد اما یافتن این تعادل در جهانی که انگیزهای برای توجه به ما ندارد ،کار دشواری است.
کودکان نیازمند رسیدن به مفهوم مشترکی میان خود و اطرافیانشان هستند تا بهعنوان واسطهای استوار، عاطفهی گستردهتری از روابط خانوادگی و خویشاوندی برای آنها ایجاد نماید. و چه عاطفه ای ، بازتر و مستحکمتری از عشق مشترک به خداوند واحد ، میتواند این تعادل را برای کودکان ما فراهم کند.
مهارتهایی که کودکان ما در سایه عشق به خداوند ، فرصت کسب آن را در میان سایر موحدین پیدا میکنند شامل ابعاد گستردهای از توجه به جهان پیرامون و مسئولیتپذیری در مقابل دیگران خواهد بود. مهارتهایی که هیچگاه نمیتوان از جهان خودپسندهای بیایمان توقع داشت.