نویسنده: سید محمد میرلوح
در خداشناسی کودکان به دنبال اثبات وجود خدا برای کودک نمی باشیم ودلیل آن این می باشد که برای اثبات وجود خدا نیاز به بیان استدلالهای کلامی و فلسفی هستیم و بیان چنین استدلاهای با سن مخاطب ما که کودکان می باشند تعارض دارد چراکه برای بیان استدلالهای فلسفی نیاز داریم از مفاهیم انتزاعی استفاده کنیم و بیان مفاهیم انتزاعی برای کودک قابل درک نیست . یک کودک تا حدود سن 12 الی 13 سالگی درک کاملی از مفاهیم انتزاعی ندارد .
در این باره آیت الله امینی می گویند :
مطالب و استدلالات فلسفی اولا از توان و فهم کودکان خارج است و آنان در مواجهه با این مطلب تنها آنها را حفظ می کنند
ثانیا ادله فلسفی برای دفاع از دین مفید است و تاثیر چندانی در ایجاد ایمان ندارد به همین سبب نباید از این ادله ها استفاده نمود 1
حتی وقتی به سیره اهل بیت علیهم السلام نگاه می کنیم می بینم که آنان در باب خداشناسی کودکان اصل وجود خدا را مفروض گرفته و غالبا در مقام ثبوت صفات خدا هستند به عنوان نمونه :
اسیرانی را نزد پیامبر آوردند. زنی از اسیران شیر از پستانش می دوشید و هر گاه کودکی از اسیران می دید می گرفتش و به سینه اش می چسباند و شیرش می داد پیامبر که این صحنه را مشاهده نمودند به اصحاب فرمودند آیا این زن فرزند خود را به آتش می اندازد؟ اصحاب گفتند اگر بتواند که او را نیندازد نمی اندازد آن گاه پیامبر فرمودند خداوند به بندگان خود مهربان تر است از این زن به فرزندش .
البته مفروض گرفتن وجود خداوند به این معنا نیست که در مقام اثبات خدا فرمایشاتی نداشته باشند به عنوان نمونه در کتاب کافی بابی تحت عنوان حدوث العالم و اثبات المحدث امده است . دلیل مفروض گرفتن وجود خدا ریشه در فطری بودن این امر در وجود انسان دارد که در تایید این مطلب آیه 30 روم می باشد فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها …
جناب غزالی می گوید :
از عنایت خدا بر قلب انسان این است که آن را از همان ابتدای پیدایشش آماده پذیرش ایمان کرده است بدون انکه نیازی به دلیل و برهان داشته باشد .
بنابراین اصل وجود خدا امری فطری و نزدیک به بدیهی است و هر انسانی با کمی تامل آن را در می یابد و نیازی به استدلال های پیچیده نیست
ضرورت خداشناسی کودکان
یکی از اصول تربیتی این است که بهترین زمان تربیت از همان سنین کودکی است چرا که اولا حضرت رسول صلی الله علیه وآله می فرمایند العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر آموزش در سنین کودکی همانند حکاکی روی سنگ است یعنی هیچ گاه از دل و جان او پاک نمی شود ثانیا روان شناسان می گویند 70 % شخیصت کودک تا 7 سالگی شکا می گیرد و شخصیت هر کس هر طوری که تشکیل شد طبق همان شخصیت وشاکله عمل می کند (کل یعمل علی شاکلته) از طرف دیگر عقل حکم می کند که برای تربیت از همان ابتدای امر شروع کنیم زیرا فرزند به هیچ کاری عادت نکرده است و خوب می توانیم او را به انجام یا ترک کاری دعوت کنیم .
به عنوان نمونه کودک از همان ابتدا از دروغ گویی بیزار است والدین می توانند با عملشان این بیزاری را نگه دارند و هم می توانند با عملشان این بیزاری را از فرزند بگیرند و دروغ گویی را به او آموزش دهند .
خداشناسی اگر از همان ابتدا شروع گردد باعث می شود فطرت خداجویی کودک را قوی تر نمایید و اثرات ذیل را به همراه داشته باشد .
1ـ افزایش علاقه به خداوند
شناخت درست خدا سبب می شود که او را دوست بداریم وبه آنچه او دوست دارد عشق بورزیم و این اصلی ترین نتیجه ای است که با آموزش درباره خدا به آن می رسیم وقتی کودکی با خداوند محبت بی پایان او هدیه ها و نعمت هایش قدرت و توانایی اش توجه بسیار او به خودش جنبه های حمایتی و مراقبتی خداوند و دیگر ویژگی های زیبای او آشنا می شود نسیمی از مهر خدا را در دلش احساس می کند آن گاه می کوشد رابطه ای دوستانه برقرار کند رابطه ای که هیچ محدویت سنی مکانی و زمانی ندارد و هر لحظه و هر کجا می تواند روی دهد این علاقه آغازین پایه دینداری کودک را مستحکم کرده در هر جای زندگی آینده او خود را نمایان خواهد کرد
2ـ مهرمندی به دستورهای خداوند
وقتی فرزند با خدایی اشنا شد که همی کارهایش حکیمانه وعالمانه است و بیش از هر کس به او محبت دارد می پذیرد که برنامه های پیشنهادی او یا همان دستورهای دینی بهترین و دوست داشتنی ترین هدیه است وخوشبختی او را رقم می زند
3ـ شکوفایی دیگر فضایل
اگر پدر و مادر فطرت خداشناسی کودک را زنده نگه دارند در پی آن همه ارزشهای معنوی و دیگر فضیلت های اخلاقی زنده خواهد شد
4ـ پرورش احساس مسئولیت در قبال خدا
یکی از آثار خداشناسی، پرورش احساس مسئولیت کودکان در قبال خداوند است. کودک خداشناس، خود را در برار رفتارهایی که انجام میدهد مسئول میداند و میکوشد به گونهای رفتار کند که از محبت و موهبتهای خدایی بیشتر بهرهمند شود. چنین کودکی چون با خدای ناظر و آگاه به همه مسائل آشناست، اغلب در قیاس با دیگر کودکان، از کارهای بد بیشتر بپرهیز دارد و در آفرینش رفتارهای خوب و مثبت، بیشتر میکوشد. همین احساس مسئولیت سبب میشود تا چنین کودکی در آینده به مشکلات اجتماعی و آسیبهای کمتری دچار شود و در رویارویی با محرکهای محیطی بیشتر مقاومت کند. از این رو، گفتهاند لازم است مربی از دوران کودکی حس مسئولیت طفل را در پیشگاه پروردگار بیدار کند و به او وظیفهشناسی را بیاموزد. مربی باید با زبان ساده به او بفهماند که خداوند در همه حال تو را میبیند و از کارهای خوب و بدت آگاه است و چیزی از او پنهان نیست.
5ـ افزایش ایمان
ایمان هم زمان با فزونی آگاهی درباره خدا رشد می کند ایمان کودک نیز همراه با افزایش آگاهی اش در این باره تقویت می شود
6ـ برخورداری از سلامت روان
برخوردای از آرامش بیشتر، دور شدن از اضطرابها، داشتن حامی در همه مراحل زندگی، توانایی برقراری ارتباط با نرویی برتر، دوستی با خدایی که همه خوبیها را در خود دارد، برخورداری از برنامه در زندگی، هدفمندی، کانون توجه بودن و .. سبب میشود که کودک خداشناس در سطح بالایی از بهداشت روان قرار گیرد.
مبنای و اصول
1ـ تکیه بر تمایلات فطری کودک
همه کودکان بر پایه فطرت خویش، دین را میپذیرند و از همان خردسالی، به قدرت و نیرویی والا که میتواند نیازهای آنان را برطرف سازد، توجه دارند. بنابر این یکی از اساسیترین ویژگیهایی که میتواند در آموزش معارف دینی به ما کمک کند، تمایلات فطری کودک است. زیربنای بسیاری از رفتارهای آدمی عناصری است که انسان، سایههای آن را با خود به دنیا میآورد. در فرهنگ اسلام، کودک باور به دین و مسائل اساسی آن، هم چون اعتقاد به خداوند را با خود به دنیا میآورد، و آیه سی سوره روم به همین نکته اشاره میکند.
علاقه کودک به دین و خدا آموختنی نیست. این علاقه در درون کودک میجوشد و در سالهای پس از بلوغ شکوفا میشود. در حقیقت، ما در آموزشهای خویش تنها وظیفه حفظ، حراست و تقویت این تمایلات را بر دوش داریم و در پی پرورش درست آنهاییم . لازم نیست که کودک را به پذیرش خدا وادار کنیم، بلکه باید باور فطری به خدا را در او حفظ و شکوفا کنیم. برای دست یافتن به این هدف، باید با برشمردن آثار رحمت الهی و نعمتهای خداوندی و آکنده ساختن قلب و اندیشه کودک از آنها، وجود او را از عشق به پروردگار سرشار کنیم. امام سجاد(ع) در این زمینه فرمودهاند: «خداوند به حضرت موسی(ع) وحی کرد: مردم را به من علاقهمند کن و آنان را نیز نزد من محبوبساز.» موسی پرسید: «چگونه؟» وحی آمد: «نعمتهای مرا برای آنان بازگوی؛ آنان خود عاشق من خواهند شد».
2ـ توجه به فضای روانشناختی مخاطب
یکی از مهمترین نکتهها در آموزش مفهوم خدا به کودکان، توجه به برداشت آنان از این مفهوم است. در این باره، دانستن چند نکته ضروری است:
1ـ باور داشته باشید که فرزند شما خلاقیت فوقالعادهای برای یادگیری دارد. گاه قدرت یادگیری و سرعت انتقال مطالب در خردسالان و کودکان به اندازهای بالاست که پدر و مادر را شگفتزده میکند.
2ـ کودکان در چهار تا پنج سالگی از راه نماد و فکر میکنند. این کودکان احساس ترس و اضطراب خود را به شکل هیولات یا غول و چیزهای خوب را به صورت فرشته یا موجودات دوستداشتنی به تصویر میکشند. در این سالهات باید برای انتقال مفاهیم خیر و شر به فرزندان، از الگوهایی مشابه نمادهای یاد شده استفاده کرد. به کارگیری تجسم موجودات خارجی که نشان احساسهای خوب و بد درونی انساناند، این مفاهیم را برای آنان باورپذیر میکند.
3ـ تصویر کودکان از خوبی و بدی، میتواند بر ایمان آنان را تاثیر بگذارد. کودکان رفتهرفته با احساسهایی چون مرگ، گناه و خشوننت آشنا میشوند. از سوی دیگر، احساسهایی چون امید، اعتماد و شوق را نیز تجربه میکنند. متاسفانه بسیاری از لوازم در دسترس کودکان چون بازیهای رایانهای، برنامههای تلویزیونی، اسباببازیها و … خوبی و بدی را به گونهای معرفی میکنند که با ایمان و اخلاق پیوندی ندارد. خشونت و قتل سرگرمی و بازیای بیش نیست و کسی که در بازی رایانهای هدف حمله قرار میگیرد، دردی احساس نمیکند. پیروزی تنها هدف بازی است و هیچ گونه حسابرسی و پاسخگویی وجود ندار.
4ـ تقلید نخستین گام در یادگیری کودکان است. کودکان در مراحل آغازین زندگی خویش، چیزهای خیرهکنندهای را میآموزند؛ حرف زدن، راه رفتن، دویدن، پریدن، پوشیدن کفش و لباس، غذا خوردن با قاشق و چنگال و …. نکته مهم آن که، همه این رفتارها را از راه تقلید میآموزند. چشم و گوش بچهها مشتاقانه در پی جذب همه چیزهایی است که اطراف آنان میگذرد. کودکان ایمان را نیز با همین روش میآموزند. کودک خردسال، با دیدن پدر و مادرش میآموزد که چگونه دعا کند؛ چگونه به قرآن و اماکن مذهبی احترام بگذارد؛ چگونه امیدوار باشد و چگونه به آن چه حقیقت دارد یا زیبا و خوب است، عشق بورزد.
3ـ استفاده از موقعیتهای گوناگون
از جمله موقعیتهایی که پیام برخورداری از نعمتهای خداوند در آنها موج میزدند میتوان به این موارد اشاره کرد: شبهای قدر، مراسم دعا و نیایش، آغاز سال تحصیلی، جشن تولدها، زمانی که کودک هدیهای دریافت میکند، زمان حضور در مکانهایی چون مساجد، در سفرهای زیارتی، سکونت در منزلی نو، هنگام خرید وسیله نقلیه جدید. در این موقعیتها که کودک خود را برای شکرگزاری از خداوند و حمایتجویی از ذات مقدس او آماده میکند، بهترین فرصت انتقال و تبیین است.
4ـ رعایت اصل تدریج
والدین نباید انتظار داشته باشند که فرزندشان در مدت کوتاهی، همه مسائل توحیدی و ویژگیهای خداوند را شناخته، در پی آن، همه آیینهای دینی را اجرا کند. این پندار و انتظار، بسیار خطرناک و آسیبزاست. لازم است پدر و مادر از همان روزهای نخست، رفتهرفته زمینه را در کودک فراهم کرده، اطلاعاتی را به فراخور درک و نیاز او درباره خدا و برنامه زندگیاش، یعنی دین ارائه کنند. رعایت این اصل، در آموزههای دینی ما به خوبی دیده میشود. برای نمونه، امام صادق(ع) میفرماید: «به کودک سه ساله کلمه «لا اله الا الله» را بیاموزید. سپس او را رها کنید تا به سه سال و هفت ماه و بیست روز برسد. آن گاه «محمد رسول الله» را یادش بدهید. سپس تا چهار سالگی رهایش کنید و در چهار سالگی صلوات بر محمد(ص) را به او بیاموزید
1ـ ارائه اطلاعات نادرست
کودکان به صورت فطری، به یگانگی خداوند اعتقاد دارند؛ مسالهای که در این روایت به خوبی تبیین شده است: «موسی(ع) به خدا گفت: پروردگارا! کدام یک از اعمال نزد تو برتر است؟ خطاب رسید: محبت به کودکان چرا که من فطرت آنها را بر پایه اعتقاد به یگانگی خود قرار دادم.»[1] آن چه ممکن است کودک را در این شناخت دچار مشکل کند، افکار خام و نادرستی است که از تجزیه و تحلیل برخی اطلاعات به دست آمده با ذهن محدود خود بدان میرسد. یکی از اشتباهات، دادن اطلاعات نادرست از خداوند و تایید برخی از افکار خام کودکان درباره خداست. برخی از والدین به گمان این که با دادن هر گونه اطلاعاتی درباره خداوند و صفات او میتوانند ذهن پرسشگر کودک را قانع و ساکت کنند، یا این تصور که اگر من به او معلوماتی ندهم ممکن است دیگر مرا قبول نداشته باشد، گاهی اطلاعاتی را میدهند که بیشتر از آن که جنبه علمی و واقعی داشته باشد، تصوری است که خود او سالها درباره خدا داشته است. چنین کودکی دیر یا زود به اطلاعات دقیقی درباره سوالات خود خواهد رسید و آن گاه به تمام گفتههای شما به دیده تردید مینگرد. بعضی از کودکان هم با همین معلومات به دست آمده از طریق پدر و مادر سالها زندگی میکنند و تمام ابعاد معنوی خود را بر همان معلومات ناقص یا اشتباه پایهریزی میکنند که ممکن است آسیبهای شناختی جدی را برای آنها در پی داشته باشد. از این رو توصیه میشود در مواردی که خود به باور درستی دست پیدا نکردهاید، قدری تامل کنید و فقط در زمانی که از درستی معلومات خود در زمینه خداشناسی مطمئن شدید، آن را به کودک منتقل کنید. در بسیاری از موارد شما میتوانید از کودک فرصتی بگیرید تا در زمینه سوال او مطالعه و پرس و جو داشته باشید یا او را به شخص دیگری که میدانید معلومات بیشتری دارد، ارجاع دهید. در مواردی که اطلاعات کامل و مفیدی در اختیار ندارید، با کودک خود صادق باشید و با همین صداقت خود، ایمان راستین خود را اعلام کنید.
2ـ خدا، ابزار تهدید
متاسفانه در بسیاری از خانهها، پدر و مادر در موارد زیادی از ایمان کودک به خدا به صورتی ناخواسته سوء استفاده کرده و کودک را از قدرت خدا میترسانند. به عنوان مثال مادری که با سر و صدای زیاد و لجبازی کودک خود رو به رو شده و هیچ مهارتی را برای آرام کردن او نیاموخته، کودک را با جملاتی معنوی میترساند و به او وعده عذاب خدا و افتادن و سوختن در آتش را میدهد. تکرار این گونه مطالب، ذهنیتی منفی از خدا در دل و جان کودک معصوم بر جای میگذارد و لطف و محبت خدا را کمرنگ میکند. بیشتر والدین بر اساس پیروی ناخواسه از الگوهای قدیمی دچار چنین رفتارهایی میشوند؛ یعنی خود نیز در کودکی جملاتی شنیدهاند که در آن وحشت از خدا در آنها شکل گرفته است. جملاتی چون «خدا دروغگوها را به جهنم میبرد»، «اگر داد بزنی توی آتش جهنم میسوزی»، «خدایا خودت منو از دست این بچه خلاص کن»، «خدایا منو بکش راحت شم» و …
یکی از کارشناسان در این باره نکتههای زیبایی دارند: «برای افراد مذهبی خداوند مورد احترام است و ترس از خدا امری مقدس تلقی میشود. به بیانی دیگر آنها دوست ندارند به خداوند و خواست او بیتوجهی شود، ولی خداترسی و خضوع ممکن است برای یک کودک تبدیل به وحشت از خدا شد. معمولا والدین وحشت از خدا را در کودک ایجاد میکنند. آنها خدا را به صورت جباری شکنجهگر ترسیم کرده و سختگیری و رفتار خشونتآمیز معلم یا والدین نیز موجب ترس او از هر قدرت نیرومندتر از وی خواهد شد. ابتداییترین تصویری که کودکان از خدا دارند، معمولا انعکاسی از تصویر آنها درباره والدین یا معلمان آنهاست.
سعی کنید تصویر منفی او را از خدا اصلاح کنید و رحمانیت، بخشندگی و مهربانی خدا را به او نشان دهید به نحوی که خدا را یاور خود بداند و مجاات را ناشی از انتخابهای غلط و ناشایست خود بداند نه ناشی از جبار بودن خدا».
البته یادآوری این نکته لازم است که در تربیت دینی باید بیم و امید را همراه ساخت، لذا بیان پارهای از خشم و الهی نسبت به بدکاران ضروری است اما باید توجه داشت که در بیان این عقوبتها نباید خود کودکان را مستقیما مورد خطاب قرار داد، بلکه باید آن را خاص بدکاران و نتیجه اعمال ناشایست آنها معرف کرد.
3ـ معرفی خدای ذهنی
یکی از آسیبهایی که ممکن است در معرفی خداوند به کودکان اتفاق افتد، دادن اطلاعات خشک و بدون توجه به فضای ذهنی کودک است که سبب میشود او به جای احساس خداوند و درک حضور او و نیز ایجاد آمادگی برای برقراری ارتباط با خدایی که زنده و شاهد و ناظر بر همه است، به خدایی ذهنی باور پیدا کند که فقط در فضای ذهن و معلومات او حضور دارد و در موارد بسیاری که باید از او حمایتجویی بشود، به سراغ چنین قدرتی نیاید. گاهی اطلاعات بیش از اندازه و تکیه بر دیندار دشن فرزندان سبب غفلت از این جنبه میشود و کودکان صرفا خود را با خدایی مقدس رو به رو میبینند که اطلاعات زیادی درباره او کسب کردهاند. از این رو لازم است والدین به موازات آشناسازی کودکان با خداوند سبحان، زمینه انس و احساس خداوند را در آنها به وجود آورند و کودک را در موقعیتهای گوناگون به وجود خدای زنده حامی و مشکلگشا آگاه سازند.
4ـ سختگیری والدین در اجرای همه دستورات خدا
والدین به دلیل حساسیت بیش از اندازهای که درباره مسایل دینی فرزندان خود به کار میبرند، آنها را از فضای دینی، دلزده و دلسرد میکنند. چنین والدینی انتظار دارند که کودک آنها همانند یک بزرگسال تمام دستورات خدا را مو به مو و با بالاترین کیفیت اجرا کند و هر کجا کوچکترین ضعفی از او مشاهده میکند، آن را به پای ضعف ایمان نهاده و کودک را به دور شدن و حمایت نشدن از سوی خداوند تهدید میکند. چنین رفتار نادرستی، لذت با خدا بودن را در کودکان از بین برده و رفتارهای دینی آنها صرفا به خاطر ترس از خدا یا نگرانی از ناراحتی والدینشان خواهد بود که هر دو مورد به دینداری کودک در آینده صدمات جدی وارد میکند. از این رو لازم است والدین با ملایمت و مدارا و با توجه به توانایی فرزندانشان از آنها بخواهند که رابطه معنوی خود را با خداوند حفظ کرده و وقتی با کسالت آنها رو به رو میوشند، آن را واقعهای طبیعی و امری عادی بدانند چه این که برای بزرگسالان هم، چنین حالتهای گاهی اتفاق میافتد. توجه به این نکته هم ضروری است که بیرغبتی کودک نسبت به مسائل دینی ممکن است دلایل دیگری داشته باشد که باید شناسایی شوند. مثلا دوستان؛ مشاهده اشخاص مذهبی که انسانهای ناشایستی هستند؛ این تصور که ادیان فقط درباره بایدها و نبایدها سخن گفته و آزادی انسان را محدود میکنند؛ ترس از خدا به دلیل بدرفتاری کسانی که سرپرستی او را در خانه و مدرسه بر عهده دارند؛ ذهنی بودن خدایی که به او معرفی شده؛ عدم تاثیر خدای ذهنی در زندگی روزمره او؛ عدم استجابت دعاهای او و غیره. شما باید تلاش کنید علت اصلی عدم تمایل او را یافته و آن را حل کنید تا انگیزه و کشش یادگیری در او احیا شد. پیامبر اعظم(ص) در این باره سفارشی ویژه دارند: «خدا رحمت کند کسی را که فرزندش را در اعمال نیکش یاری دهد. سوال شد: چگونه؟ فرمود: آن چه در توان اوست، بپذیرد و از سختگیریها درگذرد.»[2]
5ـ دشوارنمایی و طرح مسایل پیچیده
دشوارنمایی و طرح مسایلی که در دنیای کودک و خردسال مفهومی ندارد، سبب میشود او دین را امری مقدس و در عین حال خارج از توان شناختی خود بپندارد. شکلگیری چنین تصوری باعث گریز از دین در کودکان شده و در خوشبینانهترین حالت این مساله را پدید میآورد که کودک به گاه انتخاب، میان دین و دیگر مسایل مادی، به بهانه نامفهوم بودن مسایل دینی برای خود، راه غیر دینی را ترجیح دهد.
لازم است والدین، از طرح مباحث پیچیده عقیدتی یا طرح مسائل ساده با ادبیاتی دشوار و کلیشهای پرهیز کرده و برای انتقال مفاهیم دینی به فرزندان خود با صرف وقت و حوصله بیشتری، شیوهای مناسب با فضای روانی فرزند خود را در پیش گیرند. لازم است در هر دوره بنا به تناسب خصوصیات ذهنی و شناختی به فرزندانمان آموزشهای دینی را ارائه نماییم و اجازه دهیم کودکان دین کودکانه خود را داشته باشند و از طرح و تدریس عقاید پیچیده و مشکل برای آنها خودداری کنیم؛ چرا که نمیتوانند آن را درک کنند و چه بسا موجب بدفهمی و گریز آنها از دین شود.
6ـ نادیده گرفتن نیازهای کودکان
کودک، شما با تمام اشتیاقی که نسبت به فراگیری مسایل دینی و به ویژه آشنا شدن با خداوند از خود نشان میدهد، باز یک کودک است. او نیازهای دوران کودکی خود را دارد و بیتوجهی به این نیازها به بهانه پررنگسازی جنبه معنوی او کاری نادرست است. بهترن شیوه، پل زدن از نیازهای او برای انتقال مسایل دینی است نه نادیده گرفتن مسایل روزمره و طبیعی کودک. یعنی شما میتوانید از یک نیاز طبیعی او به بازی استفاده کرده و مفاهیمی چون مهربان بودن خدا و دیگر مسایل را به صورت محدود بیان کنید. وقتی پیشرفت جدیدی در زندگی اتفاق میافتد یا از نعمتی نو برخوردار میشوید، زمینه شکرگزاری با خدا برایتان اتفاق افتاده که میتواند پلی مطلوب برای اتصال کدک به خدا باشد. خوراکیهای مورد علاقه کودک، نیاز به بازی و تفریح، جشنها و مراسم شاد دیگر چون مهمانی و … موقعیتهای طبیعیای هستند که کودک در آن میتواند به شیوههایی غیر مستقیم اطلاعات بیشتری را درباره خدا به دست آورد. نادیده گرفتن نیازهای طبیعی کودکان در هر مرحله از رشد و برخورد فراتر از طاقت یا پایینتر از توان آنها، باعث عدم موفقیت شما در آموزش آنان خواهد شد. در هر مرحله سنی، به نیازهای فرزندتان توجه کنید و به تدریج و گام به گام او را در معرض نیازهای مرحله بالاتر قرار دهید تا با آمادگی وارد مرحله بعد شود.
7ـ برخورد نامناسب والدین و بیاعتمادی فرزند
کودک، اولین اطلاعات مربوط به خدا را از شما دریافت میکند و به سبب اعتمادی که به شما دارد، آنها را میپذیرد. حال اگر این رابطه به هر دلیلی به هم خورده و کودک نسبت به شما اعتماد خود را از دست بدهد، نسبت به معلوماتی نیز که از شما دریافت کرده، دچار تردید میشود. هم چنین وقتی کودک بین اطلاعات دینی شما و رفتارهای غیردینی که گاهی از شما سر میزند، قرار گیرد باز دچار چنین نوساناتی خواهد شد.از این رو وظیفه شماست که با تنظیم رفتارهای خود الگوی معنوی خوبی برای فرزندانتان باشید. اگر گاهی اشتباهی مرتکب شدید، با برخورد صحیح نسبت به آن اشتباه و تلاش برای جبران آن بکوشید ذهنیت کودک خود را از تردید خارج سازید. یادمان باشد که ایمان با اعتماد رشد میکند. باید مورد اعتماد فرزندتان باشید تا او سخنان شما را بپذیرد. سنتها و اعتقادات مذهبی که ایمان فرزندتان در بستر آن شکل میگیرد، باید قابل اعتماد باشند تا در رشد معنوی او موثر واقع شوند. در خانوادهای که اعضای آن همیشه با هم دعوا میکنند، در محافل مذهبی که اعضای آنها نسبت به یکدیگر کدورت داشته و همکاری سازندهای با هم ندارند، بچهها نسبت به آن چه که درباره خدا و ایمان گفته میشود، تردید خواهند داشت.
راهکارهای معرفی خدا به کودکان
1ـ بهرهگیری از داستان
کودکان الفتی شیرین و باور نکردنی با داستان دارند. برخی از مشکلات بزرگ رفتاری کودکان را میتوان با شرح داستانهایی تغییر داد یا آمادگی ذهنی تغییر را در آنان پدید آورد. هم چنین میتوان از داستان برای انتقال بهرت مفاهیم استفاده کرد؛ شیوهای که قرآن نیز از آن بهره گرفته است.
در معرفی خدا به کودکان نیز، زمینه استفاده از این روش بسیار آماده است. سورههای گوناگون قرآن، سیره و روش زندگی پیشوایان دینی، روش بزرگان و دانشمندان و نیز منش انسانهای بزرگ و مهم خداشناس، همه و همه میتوانند در خدمت خداشناسی کودکان قرار گیرد. در اجرای موفق این روش، توجه به برخی نکتهها سودمند است:
کودکان تا سه سالگی و برخی دورههای دیگر، میان واقعیت و افسانههای خیالی تفاوتی نمیبینند. آنان هر داستانی را که درباره ادیان پیامبران گفته شود، باور خواهند کرد. حتی ممکن است وانمود کنند که خود یکی از شخصیتهای داستاناند؛ زیرا جدا ساختن واقعیت و آن چه در خیال میگذرذ، برای کودک مشکل است. داستانهای جذاب و شخصیتهای آن برای کودکان بسیار باورپذیرتر و واقعیتر از توصیههای اخلاقی و تربیتی مجرد و ذهنیاند؛ از این روی، باید برای آموزش درسهای بزرگ زندگی به فرزند، از داستان بهره گرفت و از هر گونه اندرز دادن و سخنرانی پرهیز کرد.
در طرح داستانهای دینی نیز باید دقت کنیم که از بیان رویدادهای مربوط به عذابهای خداوند و سختگیری او بر بندگانش بپرهیزیم. در برابر بیشتر به بازگویی داستانهایی بپردازیم که چهرهای جذاب، صمیمی و مهربان از پروردگار ارائه میکنند.
2ـ بیان علاقه خدا به کودکان
اگر کودک بداند که خداوند او را دوست دارد و وجود پدر و مادر مهربان، دوستان خوب، بدن سالم و بانشاط و خوراکیهای لذیذ، همه و همه هدایای پروردگار مهربان به اوست، زمینههای آغازین شناخت بهتر خداوند در وجودش شکل میگیرد. این پندار باید در ذهن کودک جای گیرد که خدا او را دوست دارد و میخواهد وی فردی شایسته و خوشبخت شود؛ خدایی که دوست داشتنی، مهربان و صمیمیتر از پدر و مادر است.
3ـ استفاه از ابزارهای متنوع
برای شناساندن خدا به کودکان، باید از روشها و سبکهای گوناگونی بهره برد. نقاشی، بازی، سرود، شعر و دیگر آثار دینی برای بچهها جذابیت لازم را دارند. گفت و گو درباره رویدادهای روزانه، انواع وسایل کمک آموزشی، مطالعه زندگی برنامه بزرگان، پارک، دریا، فضای سبز، جنگل، اماکن مقدس، اسباببایها و کتابهای عکسدار میتواند برای انتقال ایدههای گوناگون به کودکان استفاده شود. با بهرهگیری از خلاقیت میتوان راههایی را یافت که به جای گفتار، بر شیوه دیدار تاکید کند.
4ـ وارد کردن قرآن در زندگی کودکان
برای رشد معنوی فرزند، باید حضور قرآن را در زندگی ملموستر کرد. پیشوایان دینی ما را به برگزیدن این روش بسیار تشویق کردهاند که از آن میان، به دو روایت از پیامبر اعظم(ص) بسنده میکنیم:
«کسی که پیش از بلوغ قرآن بخواند، به تحقیق در کودکی به او حکمت داده شده است.»[3] «هیچ کس نیست که به فرزندش قرآن بیاموزد، مگر آن که روز قیامت بر سر پدر و مادرش تاج پادشاهی گذاشته میشود و دو لباس بر آنها پوشانده میشود که مردم همانند آن را ندیدهاند.»[4]
این راهبردها نیز یاریگر پدر و مادر خواهند بود:
الف) تنوع موضوعهای کتاب آسمانی را مدنظر قرار دهند: قرآن، دربردارنده موضوعهای گستردهای چون داستان، نظریه، اصول اخلاقی، اصول اعتقادی، عبادتهای فردی و نظایر آنهاست. اگر چه کودکان شما سرانجام با این تنوع موضوعها آشنا خواهند شد، در هر سن باد به موضوعهایی ویژه توجه شود: برای مثال،
برای کودکان چهار تا پنج ساله خواندن داستانهای ساده و صریح، به ویژه مواردی درباره حیوانات یا کودکان، توضیح ساده حق و باطل و درستی و نادرستی خواندن آیهها با قرائت و آهنگ.
برای کودکان شش تا هشت ساله: خواندن داستانهای مهیج، بیان داستانهای رویارویی مستقیم با خداود (مثبت و منفی)، برشمردن اصول اخلاقی، خواندن آیههای با قرائت و آهنگ.
برای کودکان نه تا دوازده ساله: داستانها والگوهای شخصیتی، آموزش آیههای که باورهای کلیدی را مطرح کردهاند، اختصاص زمانی برای انجام تکالیف مذهبی و وظایف اخلاقی، خواندن اشعار عرفانی و حفظ آیهها.
ب) قرآن را به گونهای جذاب به فرزندتان معرفی کنید: فرزندتا را با متن اصلی قرآن آشنا سازید. برای این کار راههای گوناگونی پیشنهاد میشود:
ـ از کتابهایی که در این باره برای کودکان تهیه شده استفاده کنید؛
ـ ایههای قرآن را به زبانی ساده و آسان برای فرزندتان بگویید؛
ـ از وسایل کمک آموزشی (فیلم، نقاشی، کتاب، سرود و …) بهره ببرید؛
ـ به فرزندتان کمک کنید تا آیههای کاربردی متناسب با سنش را حفظ کند؛
قدرت حافظه کودکان سه تا ده ساله بیشتر است. این گروه سنی بیش از آن که بفهمند، حفظ میکنند. حفظ این آیهها مانند گنجینهای در درون آنان ذخیره میشود و هنگامی که به درک و فهم مطالب توانا شدند، کمک موثری به ایشان خواهد کرد.
5ـ مثال بزنید
تمثیل به معنای داستانهای مادی و زمینی با معانی معنوی و الهی است. به بیانی دیگر، در تمثیل مجهولات معنوی و ماورائی با استفاده از داشتههای مادی و زمینی توضیح داده میشوند. در این زمینه به نکتههای زیر توجه کنید:
الف) بکوشید از تمثیلها و داستانهای فرهنگ و مذهب خودمان استفاده کنید؛ مانند داستان حضرت یونس(ع) در قرآن که مفاهیمی چون ناامید نشدن از رحمت خداوند و توبه کردن پس از دریافتن اشتباه و خطا را در خود نهفته است.
ب) تمثیلهای مناسب بسازید. برای مثال، میتوانید خوبی را به روشنایی و بدی را به تاریکی تشبیه کنید (کودکان شب را دوست ندارند). برای کودکان بزرگتر، خدا را به نوری تشبیه کنید که بر همه چیز میتابد و همه جا حضور دارد. تمثیل، موجب عینی و ملموستر شدن مفهوم خدا برای فرزندتان خواهد شد.
ج) بر معانی و محتوای تمثیلها تاکید کنید. برای درک مفهوم حضور خدا در همه جا، نور تمیلی بسیار غنی است.
6ـ طرح خداشناسی با زبانی شیرین و ساده
خدا کیست؟ انسان چه ماهیتی دارد؟ رابطه خدا و انسان چگونه است؟ و .. آموش این نظریههای بنیادی به کودکان، یکی از سختترین مسئولیتهای پدر و مادر است؛ زیرا این مفاهیم اغلب برای کودکان کسلکنندهاند. این بیعلاقگی بیشتر به سبب درک نکردن ادبیاتی است که برای توضیح نظریههای یاد شده به کار میرود. هم چنین بیگانگی این نظریهها با زندگی روزمره کودکان، موجب بیعلاقگی به فراگیری آنها میشود. برای جذاب کردن آموزشهای اعتقادی برای فرزندان، باید این مباحث را با زندگی روزمره آنان پیوند داد. در این زمینه، شیوههای زیر پیشنهاد میشود:
الف) مفاهیم بدیهی و یقینی را باید در آغاز دوران کودکی فرزند پایهریزی کرد. باورهای مذهبی در خلا وجود ندارند، بلکه عصارهای از داستانها، تاریخ، تمثیلها، اشعار، دعاها و تفسیرهای دینیاند که یک فرهنگ و سنت در طول تاریخ، گردآوری و نگهداری کرده است. بنابر این، آموزش باورهای بنیادی نیز روندی منطقی است که پس از آشنایی کودکان با این موضوعها امکانپذیر خواهد شد.
ب) هیچ گاه نباید نظریهای رسمی را برای فرزند تکرار کرد، مگر این که توانایی درک آن را یافته باشد؛ مانند این دعا که «خدایا، ما را به راه راست هدایت کن؛ راه کسانی که به ایشان نعمت دادی». اگر فرزندتان کمتر از هشت سال دارد، به صورت ساده، مطلق و غیر رسمی فکر میکند. او ممکن است بتواند تنها کمی فراتر از معنای ظاهری جمعهها را درک کند. کودکان در این سن به تذکر و تکرار نیاز دارند. همیشه باید به آنان گفت: «خدا به تو کمک میکند که کارهای شایستهای انجام دهی.» اگر فرزند شما نوجوانی است، میتواند معانی توصیههای پدر و مادر را درک کند؛ زیرا ذهن منطقی او شکل گرفته است.
ج) باید اصول اعتقادی را با تجربه روزمره فرزند پیوند داد تا این تجربهها، مدخلی برای ورود به بحث درباره اصول اعتقادی شود. این ارتباط، دو سطح عقلانی و احساسی دارد. در سطح عقلانی، از استدلال، حافظه و خلاقیت استفاده میشود و در سطح احساسی از عواطف، امیدها و آرزوها. در جنبه احساسی باید درباره خواستههای کوتاه مدت و درازمدت فرزند، احساسات او درباره گزینههای گوناگون و محرکهای او در گزینش راههای خداپسندانه، صداقت وجود داشته باشد. یک نظام اعتقادینه تنها هنگامی موفق است که پاسخگوی احساسات درونی انسانها باشد و از استدلالهای عقلانی قدرتمند بهره گیرد. احساسات و عواطف کودکان را باید با استدلال منطقی او همراه کرد. از فرزندتان بپرسید: وقتی میفهمی خدا کیست، چه انتظاری از او داری و درباره خدا چه احساسی به تو دست میدهد؟
د) مثالها و مشاهدات تجربی باید به سوی دستیای به اصول اعتقادی هدایت شوند. اگر اصول اعتقادی در قالب داستان، تمثیل، شعر و سنتهای دیگر بیان شوند، فرزندان آنها را همراه با واقعیتهای عینی فرا میگیرند. برای آموزش یک اصل از داستانهای گوناگونی بهره برده، سرانجام با طرح پرسشهایی او را راهنمایی کنید تا بتواند اصول گنجانده شده در متن داستانها را درک کند. برای مثال، بپرسید: در همه این داستانها، خدا چه کار واحدی انجام داد؟ ارتباط بین خدا و انسانها در این داستانها، چه چیزی را به ما میآموزد؟
7ـ معرفی الگوهای خداشناس
هدف اصلی خداشناسی، نشان دادن نمودهای خداپرستی در زندگی انسان است. پس باید صحنههایی از زندگی یک خداپرست واقعی متناسب با سن کودکان هر دوره نشان داده شود، فعالیتهای فردی، تحصیلی، شغلی اجتماعی و خانوادگی یک مومن، میتواند در قالب برنامهای شبانهروزی ترسیم و به کودک ارائه شود. لازم است به این نکته توجه شود که فرد مومن، در انجام همه کارها خدا را حاضر و ناظر بر رفتار خود میداند و آنها را با یاد خدا و بنابر دستور او انجام میهد.
فرزندتان را با نمونههای عالی ایمان آشنا سازید. چنین مصداقهایی را میتوانید میان مومنانی که زندهاند بیابید. هم چنین میتوانید نمونههایی را در داستانهای گذشتگان و سیره زندگی مردمان باایمانی بیابید که با شما هم مذهب بودهاند.
8 ـ خودتان الگوی خداشناسی باشید
شما بهتری مثال و الگو برای فرزندتاناید. کودکان به ویژه در خردسالی، به شدت از رفتارها و باورهای پدر و مادر خود تاثیر پذیرفته، از آنان تقلید میکنند. آن چه آنان در این دوران فر میگیرند، تا پایان عمر به یادشان خواهد ماند. از این روی، برای آموزش خداشناسی به فرزندتان، بهتر است از خودتان آغاز کنید. اعتقاد و ارتباط خود را با خدا بررسی کنید؛ چرا که نوع ارتباط شما به طور ناخودآگاه به فرزندتان منتقل خواهد شد. برای ایجاد هر گونه تغییری در فرزندتان، نخست باید خود را تغییر دهید. شما الگوی خوبی برای رشد و پرورش ایمان فرزندتاناید؛ به شرط آن که در لحظههای تردید و ناامیدی در زندگی، با خردمندی، راستی و تواضع در راه امیان گام بردارید. برخی روانشناسان بر این باورند که نخستین تصویر کودک از خدا به تجربه وی از پدر و مادرش باز میگردد. کودکی که اعتماد به والدین را فرا میگیرد، اعتماد و توکل به خدا را نیز میآموزد. غفلت از فرزند، عصبانی شدن و برخورد خشونتآمیز با او، به کودک میآموزد که دیگران قابل اعتماد نیستند؛ کسی او را دوست ندارد و باید از اطرافیان ترسید. شکلگیری این روحیهها در فکر و ذهن کودک، بنیانهای تصویری ویژهای با خدا را در او پدید خواهد آورد. بر پایه این نظریه، والدین کاری بس دشوار و ظریف را بر دوش دارند. آنان باید در کنار آموزش، خود نیز افرادی بردبار و معتدل باشند تا کودکان بتوانند به خوبی آموختهها را با الگوهای رفتاری خویش پیوند بزنند. اگر کودکی، والین خود را معتمد، مهربان و در دسترس بداند، خدا را نیز دارای چنین ویژگیهایی خواهد پنداشت. از سوی دیگر، اگر والدین خود را افرادی خشن، بیتفاوت و بیانصاف بداند، درباره خدا نیز چنین پندارهایی خواهد داشت. والدین در چگونگی درک فرزندشان از خدا بیشتر تاثیر را دارند. روابط تنگاتنگ و روزمره کودکان با والدین، تاثیر فراوانی در چگونگی درک آنان از خداوند دارد.
اکنون باید چه زمینههایی را فراهم کرد تا فرزند تصویر مناسبی از خدا به دست آورد؟
در این باره به نکتههای زیر توجه کنید:
الف) اجازه بدهید فرزندتان بداند که او را دوست دارید. برخی کودکان به واقع نمیدانند که والدینشان تا چه اندازه آنان را دوست دارند. برای رساندن پیام خود به فرزندتان، راههای ساده زیر را امتحان کنید:
- پیش از خوابیدن فرزندتان به او شب بخیر بگویید. صبحها به او سلام کنید و وقتی که به مدرسه میرود او را ببوسید.
- گاهی او را در آغوش بگیرید و روی زانوی خود نشانده، با مهربانی نوازش کنید.
- زمانی را برای گوش دادن به سخنان فرزندتان، بازی و همدردی با او در مشکلاتش، کمک کردن به او، نماز خواندن و دعا کردن همراه با او اختصاص دهید.
ب) معتمد فرزندتا باشید
- به وعدههای خود وفا کنید. اگر بچهها را به تنبیه تهدید میکنید، تهدیدهای را مطرح کنید که اگر لازم شد، به آنها عمل خواهید کرد.
- راستگو و رُک باشید. اگر روزی از فرزندتان انتظاری داشتید یا او را از انجام کاری منع کردید، همواره باید چنین قانونی را رعایت کنید؛ مگر این که به او بگویید بنا به دلایلی مشخص، نظر خود را تغییر دادهاید.
- به قانون برابری پایبند باشید. اگر از فرزندتان انتظار دارید که دروغ نگوید، شما نیز نباید دروغ بگویید.
اگر شما هنگام ناکامی عصبانی میشوید، به فرزندتان نیز حق بدهید که در چینن موقعیتی عصبانی شود. همدم فرزندتان باشید. اگر دچار مشکلی شد، به او کمک کنید. اگر اشتباهی کرد او را ببخشید. اگر احتیاج به تشویق داشت او را تشویق کنید. اگر از چیی ترسید او را پشتیبانی و دلگرم کنید. اگر از شما خواست که به دیدن مسابقه ورزشی او بروید، حتما درخواست او را بپذیرید.
اگر قصد دارید کودک را تنبیه کنید، شدت تنبیه را متناسب با رفتار ناشایست او برگزینید. همواره از افراط در تنبیه خودداری کنید.
نسبت به رفتار و عملکرد فرزندتان هشیار باشید و هر گاه رفتار شایستهای داشت، به موقع او را تشویق کنید و باعث تقویت اعتماد به نفس او شوید.
منصف باشید
کودکان، دارای احساس لطیف عدالتخواهی هستند. آنها رفتار شما را تحتنظر میگیرند و برخوردهای تبعیضآمیز شما را سریعا درک میکنند؛ بنابر این هیچ گاه به یکی از فرزندان خود بیش از دیگران توجه نکنید. اگر صاحب فرزند جدیدی شدید، از فرزند بزرگتر خود غافل نشوید و با همه فرزندان خود به عنوان اعضای یک خانواده واحد برخورد کنید.
اشتباهات خود را بپذیرید.
شبها ساعاتی را با خود خلوت کرده و درباره اتفاقات روزی که سپری کردهاید، بیندیشید. اگر روابط خوبی با فرزندتان داشتهاید در مورد آن بیندیشید تا در روزهای آنیده نیز چنین رابطهای را حفظ کنید. اگر روابط ناخوشایندی داشتهاید، به اصلاح آن بیندیید. اگر در پی فردایی بهتر باشید، حتما به آن دست خواهید یافت.
به یاد داشته باشید که هر تصویر، مفهومی خاص را منتقل میکند.
والدین، معمولا درباره اشتباهات و نواقص خود نگران هستند و تصور میکنند که نمیتوانند الگوی مناسبی باشند، چرا که فرزندشان از اشتباهات آنها نیز تقلید خواهد کرد. در حالی که کودکان به نحوه برخورد پدر و مادر با اشتباهات اهمیت میدهند. والدین باید درست مانند هر تصویری ـ که انعکاسی بیعیب و نقص از واقعیت نیست، ولی به حقیقت اشاره دارد ـ بکوشند به سمت درستی و اصلاحگری در زندگی گام بردارند. تنها در این صورت است که فرزندان از واری اشتباهات و نواقص والدین خود، راه درست را میپیمایند.
والدین میتوانند با سخنان، رفتارها و ارتباطات خود، محیطی مناسب را برای فرزندان مهیا کنند که او را به سمت خدا سوق دهد. اگر فقط به خدا و رسیدن به کمال و تعالی اهمیت دهید و علاقه بیوقفهای به فرزندتان داشته باشید، بخشش و فراموش کردن خطاها سادهتر خواهد بود. اگر نوعی عشق و اعتماد میان شما و فرزندتان برقرار شود، فرزند شما نیز به خدا و عشق و اعتماد خواهد داشت.
شما میتوانید با روشهای زیر برای فرزندتان الگویی موفق از ایمان باشید:
تلاش برای آموختن درباره خدا: فرزندتان باید مشاهده کند که شما درباره خدا میاندیشید، به مطالعه کتابهایی در این زمینه علاقه دارید و خدا را عبادت میکنید.
متواضع بودن در اعتقات مذهبی: فرزندتان با مشاهده سعه صدر شما در تحمل عقاید دیگران، عدم تعصب در عین داشتن یقین، و احترام به نظرات مخالف، حتما به اعتقادات شما علاقهمند خواهد شد، زیرا رفتار جذاب شما را مصداق باورهایتان میداند.
در فرصتهای مناسب با فرزند خود درباره مشلات زندگی گفت و گو کنید و ثمره باورمندی و اعتماد به خداوند را در حل مشکلات زندگی برای او تبیین نمایید.
در رفتار خود الگو باشید: بیان صفات خداوند برای کودکان اگر چه آموزنده است، اما کافی نیست. رفتار و طرز تلقی شما تاثیری بیش از گفتههایتان بر باور فرزندتان دارد. قضاوتها، عقاید، شوخیها، نوع دوستانی که دارید و یا نوع توجه شما به مسایل، توسط فرزندتان دریافت و جذب شده و شخصیت او را شکل میدهد.
فرزندتان را در کمک کردن به دیگران مشارکت دهید.
بخشندگی به دیگران و استمداد از دیگران را به فرزندتان بیاموزید.انبیا انسانهایی بودند که زندگی خود را وقف دیگران کردهاند، با این وجود، برای آب، غذا و جلب حمایت از دیگران کمک میطلبیدند. به فرزندتان بیاموزید که عطوفت و مهربانی در کمک متقابل شکل میگیرد. اگر شما هم کمک دیگران را بپذیرید، رابطه عاطفی محکمی با همنوعان خود برقرار خواهید کرد. گوش کردن به حرفهای دیگران، یعنی یاد گرفتن چیزهای جدید. قبول خاضعانه کمک دیگران، روابط دوستانه و مشفقانه میان ما را عمیقتر میکند. احترام به فکر، مذهب و روش زندگی، شغل و نحوه آموزش دیگران، به منزله تلاش برای نهادینه کردن جامعهای سالم برای همه است. پذیرفتن دوستانی از مذاهب، فرهنگها و جوامع دیگر، به معنی تعمیق درک ما از خانواده خداوند است.
9ـ از شگفتیهای آفرینش غافل نشوید.
طبیعت، کتاب بزرگ آفرینش خداست. ارتباط ما با طبیعت به عنوان خلقت خدا موضوعی معنوی است. اگر خداوند طبیعت را برای آسایش انسان آفریده است، پس کسانی که از آن استفاده کرده و لذت میبرند، میبایست با حفظ و نگهدای آن خداوند را شکرگزار باشند. عمق معنویت در انسان رابطه نزدیکی با نحوه برخورد او با طبیعت به عنوان نشانه و خلقت خدا دارد. بسیاری از مردم با مشاهده عجایب طبیعت به الهامات معنوی میرسند. آنها با دیدن شگفتیهای اسرارآمیز خلقت به خدا میاندیشند. طبیعت، از راههای گوناگون درباره خدا با ما سخن میگوید. بخشندگی خدا در تنوع و گوناگونی پدیدههای طبیعی قابل درک است. تنوع درختان جنگل، رنگهای متنوع گلها، برگریزان درختان در پاییز، باران و عظمت اقیانوسها، نشانههایی از بخشندگی خدا هستند. احیاگری خدا و نو شدن پدیدهها را میتوان در تجدید حیات طبیعت در بازگشت بهار، احیای طبیعت پس از سوانح طبیعی چون از زلزله وتوفان و آتشفشان و مهاجرت حیوانات و پرندگان به روشنی دید.
رحمت خدا با مشاهده پدیدههایی چون بازگشت پروانهها پس از پروازی طولانی، راه رفتن ضعیف گوساله پس از تولد و زنده ماندن پرندگان در زمستانی سرد، قابل درک است. قدرت خدا در عظمت کهکشانها و پیچیدگی حیات دیده میشود. محبت و زیبایی خدا در رنگهای طبیعت و مناظر طبیعی متجلی است. لذت خدا از آفرینش خود[5] را میتوان در تنوع و گوناگونی موجودات مشاهده کرد. لطیف بودن خداوند و توجه او به کوچکترین جزئیات را میتوان در خلقت انسان مشاهده کرد. اولین درسی که ادیان الهی به انسانها میآموزند این است که طبیعت، با رازها و عظمتهایش کتاب بزرگ آفرینش خداست. با آمدن برف و باران، با شکفتن گلها، با دیدن نوزاد حیوانات و با هر جلوه زیبایی که در طبیعت به چشم میخورد، باید یاد خدا را در خاطر دانشآموزان زنده کرد.
به طبیعت توجه کنید. ارتباط فرزندتان را با طبیعت افزایش دهید:
- با فرزندتان پیادهروی کرده و از مشاهده گیاهان و سایر موجودات زنده لذت ببرید.
- با فرزند خود به پارکها و دشت و صحرا بروید.
- از تماشای آسمان و طلوع و غروب آفتاب لذت ببرید.
- از باغ وحش و آکواریوم دیدن کنید.
- به کوهنوردی و ماهیگیری بروید و در حیاط منزل خودتان باغبانی کنید.
- توجه به طبیعت را به فرزندتان بیاموزید.
گاهی اوقات با فرزند خود در مکانی آرام نشسته و محو تماشای طبیعت شوید.
- رنگهای گوناگون طبیعت مثل قرمز، زرد، آب، نارنجی و طیف متنوع رنگ سبز را جست و جو کرده و به تنوعی که دارند، توجه کنید.
- به صداهای متنوع گوش کنید. صدای پرندگان، به هم خوردن برگ درختان و حرکت آب و غیره.
- به تماشای محل زندگی موجودات مختلف بروید: آشیانه پرندگان، کندوی زنبورها، لانه مورچهها، محل زندگی ماهیان و …
- مجموعهای از دانههای گیاهی، برگ درختان، پرندگان و صدف یا ماهیان را تهیه کنید.
- برای آشنا شدن با انواع پرندگان و گلها از کتابهای راهنما استفاده کنید.
- با دقت به پرندگانی که میبینید، توجه کنید و نام و ویژگیهای هر کدام را بنویسید.
- از مناظر طبیعی عکس بگیرید و یا آنها را نقاشی کنید.
- با استفاده از ذرهبین، میکروسکوپ و یا تلسکوپ به مطالعه جزئیتر طبیعت بپردازید.
بین خدا و طبیعت ارتباط برقرار سازید.
- برای کودک توضیح دهید که خدا، تنوع موجودات را دوست دارد. خدا طراح بزرگی است و قدرت فوقالعادهای دارد. خدا به کوچکترین ذرات نیز اهمیت میدهد.
- از فرزندتان بپرسید که هنگام مشاهده، غروب آفتاب، جنگل، آبشار و پرندگان چه تصویری از خدا به دست میآورد.
- آیاتی از قرآن را که با زمان و شرایط شما تناسب داشته باشد، انتخاب کنید مثلا وقتی که از مشاهده ستارگان در حیرت فرو میروید، به آیاتی مراجعه کنید که درباره خلقت آسمانها و زمین توضیح دهند.
حتی دیدن یک فیلم از شگفتیهای آفرینش، فرصتی برای گفت و گو درباره خدا و قدرت اوست.
10ـ از هنر و معماری اسلامی غفلت نکنید.
مکانهای مقدس یادآور و یادمان خدا هستند. معماری یک مکان مقدس ممکن است بتواند عظمت خدا را به یاد بیننده بیاورد یا احساس حضور خدا را در انسان زنده کند. این مکانها معمولا دارای اهمیت تاریخی ـ مذهبی هستند. و با معماریهای ویژهای که دارند، روح کودک را تحت تاثیر قرار میدهند. برای بهرهگیری از تاثیری که این بناها بر کودکان دارند، به این موارد توجه کنید:
به فرزندتان کمک کنید تا مکان مقدس خود را بیابد.
- از فرزند خود بخواهید چشمانش را ببندد. سپس از او بپرسید هنگامی که مشغول دعاست یا درباره خودش فکر میکند، دوست دارد در کجا باشد؟
- فرزند خود را به مسجد و مکانهای مذهبی ببرید و هنرهایی را که در این بناها به کار رفته است، برای او توضیح دهید.
- به او بگویید که در منزلتان مکان خاصی به او اختصاص دارد. (مثل یک سجاده در جایی از اتاق) بعد او را تشویق کنید که اوقاتی را با آرامش تمام در این مکان سپری کند.
فرزندتان را تشویق کنید تا به مکانهای مقدس احترام بگذارد.
در این مکانها آهسته سخن بگوید، به زائران خیره نشود و با مراسمی که برگزار میکنند، همراهی کند.
- فرزندتان را در معرض تماس با آثار هنری مختلف قرار دهید.
- خلاقیت هنری فرزندتان را تشویق کنید.
11ـ با پرسیدن، او را به آموختن درباره خدا تشویق کنید.
آموزش، همیشه از راه نصیحت یا توصیه امکانپذیر نیست بله گاهی با طرح سوالات مختلف و فرصت دادن به کودک برای یافتن پاسخ آنها ممکن میشود. موثرترین و تحولآفرینترین روش آموزش این است که ذهن یادگیرنده را بر تفکر، تجربه، سوال و کشف، متمرکز کنیم و صرفا نقشی کمکی برای خود قائل باشیم. با اعتقاد به این روش، سوالات کودکان برای ما ارزش مییابند و به آنها اهمیت خواهیم داد و خود نیز با طرح سوالات آموزنده به فرزندانمان آموزش میدهیم.
اصول اساسی در سوال کردن را بدانید:
- از افراط در طرح این سوالات خودداری کنید تا فرزندتان خسته نشود.
- سوالات را جدی طرح کنید و به فرزندتان وقت کافی بدهید تا درباره آنها فکر کند و سنجیده پاسخ دهد. سوالی که با تمام وجود پرسیده شود، شنونده را به تفکر وا میدارد.
- سوالات را با متانت طرح کنید، گویی در حال طرح سوال برای خودتان هستید، چرا که خود نیز در حال یادگیری هستید.
- انتظار نداشته باشید فرزندتان همان پاسخی را ارائه هد که مورد نظر شماست، زیرا هر شخصی درک خاصی از یک سوال دارد و عقاید خود را به نحو ویژهای ابراز میکند.
- سوالات را طوری مطرح کنید که فرزندتان با زبان و درک خودش به آنها پاسخ دهد. ا او انتظار ارائه پاسخهای آماده و کلیشهای نداشته باشید.
- به پاسخ فرزندتان با دقت و توجه فراوان گوش دهید و در برابر نظر او جبههگیری نکنید تا نوعی اعتماد و درک متقابل بین شما ایجاد شود.
- سوالاتی طرح کنید که متناسب با سن و درک و موقعیت فرزندتان باشد.
- مهمترین نکته در طرح سوال این است که هدف از طرح آنها ارائه پاسخهای آماده به فرزندتان نیست بلکه وادار کردن وی به تامل و تفکر و در نتیجه، رشد ایمان و ادراک اوست.
12ـ به فرزندان خود تفکر بیاموزید.
برای فرزندتان شرایطی فراهم کنید که عادت تفکر در سکوت و تنهایی در وی پرورش یابد. این پیشنهادها یاریگر شما در این باره است:
- زمان و مکان ثابتی را برای تفکر در خلوت و آرامش تعیین کنید، هنگام نماز، زمان منم و مناسبی برای خلوت کردن با خود و خدا است.
- تفکر در تنهایی را به فعالیتی خانوادگی تبدیل کنید.
- روش تفکر در اوقات تنهایی، باید متناسب با سن و خواستهای فرزندان باشد.
شاید بهترین روش برای بچههای چهار تا پنج ساله این است که آنها را با اسباببازیهایشان تنها بگذارید تا با آنها ارتباط برقرار کنند. میتوانید داستانی برای آنها تعریف کنید، کتابی را برای نقاشی کردن در اختیارشان قرار دهید و یا او را با نوار قصه مناسبی تنها بگذارید تا خودش به آن گوش کند.
وقتی که فرزندتان قادر به نوشتن شد، حتی اگر انشای خوبی ندارد یا کلمات را اشتباه مینویسد، یکی از مفیدترین کارها این است که از او بخواهید تا درباره فعالیتهای روزانهاش یادداشتی تهیه کرده و دفتر خاطراتی برای خود درست کند. به او توضیح دهید که در دفتر خاطرات باید داستان خودش را بنویسد. او میتواند احساساتش را درباره رویدادهای زندگیاش و چیزهایی را که به نظر او مهم بوده و ارزش به یاد ماندن را دارند، در این دفتر بنویسد.
بچههای بزرگتر را تشویق نید که از خلاصهنویسی اجتناب کرده و جزئیات بیشتری را در یادداشتهایشان توضیح دهند. از آنها بخواهید که در نوشتههایشان صادق بوده و مطمئن باشند که بدون اجازه آنها هرگز نوشتههایشان را نخواهید خواند. به این قول خود، حتی در غیاب فرزندتان وفادار باشید. علاوه بر تشویق فرزندتان به تهیه یادداشت روزانه، کتابهایی در اختیار او قرار دهید تا مطالعه کند، وسایلی برای او تهیه کنید تا به کارهای هنری بپردازد.
13ـ عبادت خانوادگی داشته باشید
اوقات ثابتی را به عبادت خانودگی اختصاص دهید. با عبادت دستهجمعی میتوانید فرزندتان را با درک خود از خدا آشنا ساخته و او را در ارزشها، امیدها و ناامیدیها، سوالها و پاسخها و تواناییهای معنوی خود مشارکت دهید. در این اوقات میتوانید منابعی را که به شما قدرت میدهند و به تکیهگاههای معنوی خود را به او نشان دهید. مسلمانان، نمازهای یومیه را به این کار اختصاص داده و میتوانند در محیط خانواده به صورت جماعت نماز بخوانند. اگر فرصت یا امکان برپایی نماز جماعت روزانه را در منزل ندارید، لااقل میتوانید در اوقاتی مثل سر سفره غذا به شکرگزاری دسته جمعی بپرازید. شما میتوانید مراسم و سالگردهایی را که به مناسبتهای مختلف برگزار میکنید، به ایامی برای تفکر و اندیشیدن تبدیل کنید؛ مراسمی مانند سالگرد ازدواج، سالگرد درگذشت بزرگان جامعه یا یکی از اعضای خانواده، شکرگزاری برای نعمتهایی که به خدا ارزانی داشته است و …. عبادت یا فعالیت معنوی دستهجمعی اعضای یک خانواده، تاثیر پایدرای در رشد معنوی کودکان دارد. این نوع فعالیتها موجب میشوند تا محیط خانه به مکانی معنوی و مقدس تبدیل شود.
ص 40 الی 55
بایستههای پاسخگویی به کودکان
1ـ اجازه پرسش
از ابتداییترین و در عین حال ضروریترین اقدامات والدین در پاسخدهی به کودکان این است که به آنها اجازه سوال کردن و پی گرفتن سوال خود را تا رسیدن به پاسخ کامل و قانعکننده بدهند. با این کار، کودک گرههای فکری خود را به دست توانای پدر و مادر میگشاید. متاسفانه برخی از والدین به هیچ وجه به کودک اجازه گفت و گو درباره خداوند را نمیدهند و به بهانه این که صحبت کردن درباره خدا گناه و امری ناپسند است، او را با دنیایی از ابهامات و مجهولات تنها میگذارند که این رفتار، سیر خداشناسی در کودکان را با مشکل رو به رو میکند و حتی در پارهای از کودکان به دلیل پناه بردن به اطلاعات ناقص دیگران، دچار انحراف میشوند. پدر و مادر موفق، کودک خود را برای پرسشهای خوب و معنوی تشویق کرده و با رهنمایی او به پاسخ صحیح، رفتار و تلاش او را تقویت میکنند. گفتن این نکته نیز ضروری است که گاهی پدر و ادر با شنیدن سوالات کودک، رفتاری اضطرابآمیز از خود نشان میدهند که این پیام را به فرزندتان القا میکند که سوال بدی پرسیده و دیگر نباید ا این گونه سوالات بپرسد. حتی حالتهای والدین نیز میتواند در بازداری یا تشویق کودک به پرسشگری تعیینکننده باشد. پس به هنگام شنیدن، رفتاری آرام و مهربان از خود نشان دهید که کودک را برای طرح سوال و یافتن جواب دچار ناآرامی و احساس گناه نکند.
2ـ هنر گوش کردن
خوب گوش کردن، هنر است و در همه ارتباطات، کاربری موثر دارد. این مساله در سفارش امامان معصوم(ع) نیز بسیار مشاهده میشود.[6] گوش دادن فعال و هنرمندانه به سوالات کودکان، بهترین پاداش برای طرح این گونه سوالات است. والدین با این کار خود اهتمام و اهمیتی را که برای موضوع قایل هستند، به کودک میفهمانند. این مهارت، سبب درک دقیق پرسش شده و به والدین کمک میکند تا پاسخهایی کاملا مرتبط با سوال کودک خود داشته باشند و از تفسیر سوال و طولانی شدن پاسخ و نیز دادن پاسخهای نامربوط به پرسش کودک پرهیز کنند و با این کار، کودک را نیز از خستگی و سردرگمی در گرفتن پاسخ ایمن سازند. برای این کار، داشتن تمرکز، لازم است و به همین دلیل وقتی ذهن مشغول کار یا تماشای تلویزیون یا خواندن کتاب و روزنامه است باید از دادن جواب پرهیز کنید و به کودک گفت که چون سوالش مهم است، باید در یک موقعیت دیگر بررسی و جواب داده شود.
3ـ درنگ در پاسخگویی
اگر چه ممکن است سوالات کودکان ساده به نظر برسد، ولی به دلیل وجود محدودیتهای شناختی و اندک بودن خزانه لغات آنان، پاسخگویی به کودکان قدری دشوار و نیازمند ظرافت بیشتری است. از این رو، سعی کنید در پاسخ به سوالات کودان درباه خدا همیشه قدری درنگ کنید. نگران نباشید. کودک شما این را به پای صداقت و اهتمام شما به سوالش میگذارد نه به پای ندانستن جواب، ابتدا پرسش کودتان را با زبانی ساده، تکرار کنید تا مطمئن شوید که منظور او را متوجه شدهاید. سپس قدری جواب سوال را در ذهن خود مرور کنید. بعد آن را به زبان کودک ساده نید و سپس پاسخ مورد نظر را با توجه به درک کودک خود و اگر ممکن است در قالب مثال و نیز با پیوند زدن به معلومات قبلی او بازگو کنید. اگر پاسخ شما قانعکنندهای باشد، کودک آرام شده ون به کارهای خود مشغول میشود، ولی اگر موفق نشده باشید و او پاسخ شما را درک نکرده باشد، سوالش را تکرار خوهد کرد که لازم است با بردباری و با توضیح بیشتری به پاسخگویی بپردازید. گاهی لازم است فرصت بیشتری را در اختیار داشته باشید تا بعد از مطالعه یا مشورت با کارشناس، پاسخی در خور فهم کودک ارائه دهید. گاهی هم پاسخ سوال یا شیوه انتقال آن را نمیدانید، پس با او صادقانه بگویید که سوال خیلی خوب است ولی شما جواب او را بلد نیستید و باید بپرسید.
4ـ پاسخهای استاندارد
پاسخ شما باید صحیح، کوتاه و قابل فهم باشد. از دادن پاسخهای نادرست به شدت بپرهیزید. هم چنین پاسخ را آن قدر طولانی و مفصل نکنید که کودک شما بار دیگر جرات طرح چنین سوالاتی را نداشته باشد. مطالبی را بیان کنید که مطمئن هستید کودکتان حوصله شنیدن و توان فهمیدن آنها را دارد. در تمام مراحل پاسخگویی نیز در عین جدیت، صمیمی رفتار کنید. از گفتن مطالب نامانوس، سنگین و خستهکننده بپرهیزید. لازم نیست از پاسخهای دقیقی که برای کودک قابل فهم نیست، استفاده کرد. نباید از این که فهم او را مفهوم خدا دقیقا مطابق با واقع نباشد، ترسید و نگران شد. او در ابتدای این مسیر قرار دارد و گستره معرفتی او بسیار محدود است. کودک را باید با تخیلات خود آزاد گذاشت و در صورت لزوم با پرسشهای او برخوردی سلبی داشت. برای مثال از این جمله استفاده کنید: «خدا مثل ما و سایر آفریدهها نیست بلکه او خالق همه ماست.» این نوع برخورد به کودک میآموزد که خدا چه نیست و تصور او را از خدا تا حدی تصحیح خواهد کرد.
5ـ استفاده از روشهای متنوع پاسخگویی
برای رسیدن به پاسخی درست و قابل درک باید راههای مختلفی را برای پاسخگویی به سوالات فرزندان برگزید.
گاهی لازم است شخصا به سوالات آنها پاسخ داد و گاهی نیز باید کودکان را به سمتی هدایت کرد که خود پاسخ سوالات خویش را بیابد. ما این راهکارها را به شما معرفی میکنیم:
1ـ فعالیت خاصی را به فرزندتان پیشنهاد کنید مثلا از او بخواهید نظر خود را درباره سوالی که پرسیده به صورت یک نقاشی بیان کند، یا کتاب مناسبی را به او پیشنهاد کنید و به او فرصت مطالعه بدهید. سپس از او بخواهید تا خلاصه کتاب و برداشتهایی که از آن کده است را برای شما توضیح دهد. نوشتن داستان هم میتواند در توسعه فکری کودک شما در مسیر خداشناسی موثر باشد.
2ـ مواد آموزشی را در اختیار او قررا دهید. او را عضو کتابخانه کنید، وسایل نقاشی را در اختیار او بگذارید و با تهیه وسایلی مثل خمیربازی، زمینه شکوفایی فکری او را فراهم سازدی.
3ـ سوالات مناسبی را مطرح کنید تا کودک را به فکر کردن وادار سازید. برای تفکر بهتر کودک خود، محیطی آرام و ساکت برای فرزندتان فراهم آورید.
6ـ توجه به ورای پرسشهای معنوی کودکان
پرسشهای معنوی کودکان، ارتباطی معناداربا فرهنگ جامعه دارد. در بیشتر کشورهای دارای سنتهای دینی، کل فرهنگ جامعه تحت نفوذ بینشی است که توجه کودکان را به خود جلب میکند، از جمله اعتقاد به وجود یگانه مقتدری که «خدا» نامیده میشود.
کودک خردسال درباره ماهیت دین و ایمان پرستش نخواهد کرد؛ زیرا این مفهومیاست که بیشتر کودکان تا 7 یا 8 سالگی از درک آن عاجزند و معمولا از این سنین به بعد است که شروع به فهمیدن مفاهیم دشواری چون عدالت، نیکوکاری، برابری و مساوات میکنند. تقریبا همه کودکان مجذوب موجود مافوق بشری میشوند که به نظر میرسد همه چیز را میداند و همه چیز را میبیند. پرسشهای آنها بیشتر درباره وسعت قدرت مطلق خداوند و حضور همه جایی اوست. ممکن است آنها از کسی بشنوند که «خداوند همه جا هست» و یا این که «خداوند همواره از هر کاری که تو میکنی با خبر است» پس به دنبال پیدا کردن حد و مرز آن میگردند.[7]
[1] ـ بحارالانوار، ج104، ص 97.
[2] ـ اصول کافی، ج6، ص 50.
[3] ـ حکمتنامه کودک، ح 259؛ الدرالمنثور، ج5، ص 485.
[4] ـ حکمتنامه کودک، ح 261؛ کنز العمال، ج1، ص 540، ح 2421.
[5] ـ فتبارک الله احسن الخالقین؛ مومنون: 14.
[6] ـ «عود اذنک حسن الاستماع؛ گوشت را به خوب شنیدن عادت ده». (امام علی(ع)، غررالحم، ح2234.)
[7] ـ پرسشهای کودکانه و پاسخ آنها، ص 26.
http://www.mtabeen.ir