دو صد گفته چو نیم کردار نیست
شاید سختترین و از جهتی شکوهمندترین جنبه فرزند پروری این باشد که ببینیم آنها همهچیز را از ما الگو میگیرند .
وقتی میشنوید دلبندتان با لحن جدی به عروسکش میگوید “بدو زود باش ” به خاطر میآورید که از همان کودکی خود شما هم عجول بودید و کارهای خود را با شتاب انجام می دادید اما هیچگاه مایل نبودید او هم مثل شما کارهایش را شتابزده انجام دهد. اینجاست که تازه متوجه میشوید که منظور از الگو گرفتن چیست.
این میل و اشتیاق بهحق والدین که فرزندی داشته باشند تا از آنها بهتر بوده و در نقطه بلندتر و متعالیتری قرار گیرد، دستکم در زمینه های اخلاقی و اعتقادی و رفتاری خیلی زود به ناامیدی میانجامد. دستگاه ضبط حرفها و صحنههای زندگی ما در کودکانمان سریعاً به ثبت شیوهها و روشهای زندگی ما تبدیل میشود. دستگاهی که عمیقتر از هر اسکنی که تاکنون بشر شناخته است لایههای درونی و حتی نیات ما را کاویده و مشابه آن عمل میکند .
این موضوع تا بدان جا جدی و قابلاعتنا است که شاید بتوان گفت تربیت کودک در اصل معطوف به تربیت خود والدین است. شاید واقعا وجود فرزند در یک خانواده را میباید بهمنزله فرصت مناسبی قلمداد نمود که والدین برای اصلاح رفتار خود پیدا میکنند . معنی این ایده جالب این است که اگر با داشتن فرزند ، فرصت توجه به رفتار خود را مغتنم بشماریم ، خانواده سالم و خوشبخت شکل میگیرد.
شاید بتوان اولین حرف زشتی که از زبان کودکتان بیرون می آید را با تنبیه و تا پرت کردن حواس پاسخ دهید اما تا اصلاح جدی در گفتار خود ایجاد نکنید بیتردید بازهم شاهد این حرفها خواهید بود.
برطرف کردن دوگانیهای رفتاری با آنچه ما میخواهیم در کودکان خود پرورش دهیم تلاش بیحاصلی است و بهزودی درخواهیم یافت که ارزش ده ها بار صحبت و نصیحت ما بهاندازه آنچه به آهستگی در گوش دوست خود گفتهایم ، کارکرد ندارد.
در امر توجه به خداوند و عشق به او نیز این حقیقت قطعی است که به هیچ آموزشی تا خود همراه نباشیم اعتمادی نخواهد بود.